شاخص های مفهوم مقاومت در علوم اجتماعی
شاخص های مفهوم مقاومت در علوم اجتماعی

مفهوم مقاومت در علوم انسانی

خانم دکترحاجی اسماعیلی

 

مفهوم مقاومت در علوم انسانی مفهومی متداول است که در نگاه نخست به نظر می رسد کاربرد آن بیشتر در جامعه شناسی سیاسی باشد اما با توجه به وجود مفهوم عاملیت در جامعه شناسی که به مفهوم مقاومت خیلی نزدیک است، می توان گفت مفهوم مقاومت در حوزه جامعه شناسی و علوم اجتماعی هم می تواند جایگاه ویژه ای پیدا کند.

مقاومت در نگاه جان فوران؛ عملی جمعی و هدفمند

جان فوران در کتاب مقاومت شکننده که به بررسی تعامل ساختارهای از پیش موجود جامعه ایران با فشارهای خارجی حاصل از رابطه این کشور با غرب در الگوی نظام های جهانی می پردازد، مقاومت را جمعی و هدفمند می داند و مفهوم تنش را محور قرار آن می دهد که در قالب های مختلفی ظهور و بروز پیدا می کند و به صورت اعتراض، جنبش، کودتا، انقلاب، جنبش های جدایی طلبانه و... خود را نشان می دهد و منجر به مقاومت بخش های مختلف جامعه در برابر واقعیت های سلطه خارجی و خودکامگی دولتی می شود. مقاومت از نظر فوران دارای شکلی سازمان یافته، آگاهانه و عینی و مترادف جنبش است. این یک نظریه درباره مقاومت است اما همه به این شکل نظر نمی دهند.

نگاه اندی بنت به مقاومت

اندی بنت معتقد است در مدرنیته رشد روزافزون رسانه های جهانی و صنایع مصرفی باعث شده است که طیف فزاینده ای از مقاومت در قالب پادفرهنگ ها ظهور پیدا کند و این پادفرهنگ ها شامل استراتژی ها و سبک های زندگی متفاوتی است که سبب شده کارکردهای فرهنگی مدرنیته را طرد و نفی کند و یک قرائت از مقاومت هم همین است.

آرای کاستلز درباره مقاومت؛ تقابل فرد و جامعه

با مروری بر آرای کاستلز درمی یابیم وی نیز چیزی مشابه همین قرائت بنت را دارد و در بحث از جامعه شبکه ای، از تقابل فرد و جامعه سخن می گوید و معتقد است در این جامعه شبکه ای کنترل فرد بر زندگی خودش از بین می رود و باعث می شود هویت های مقاوم ظهور پیدا کنند که کاستلز آن را در قالب جمع های دینی، فرهنگی، ملی، قومی و محلی ترسیم می کند.

نسبت قدرت و مقاومت در جامعه شناسی

به طور کلی در جامعه شناسی، قدرت و مقاومت با هم دیگر نسبت تنگاتنگی دارند و بیش از هر چیزی مقاومت با قدرت تعریف می شود. در جامعه شناسی یک فهم سنتی از قدرت وجود دارد و یک چرخش پست مدرنیستی که فوکو آن رامطرح می کند که فهم سنتی همان رفتار انضمامی قابل مشاهده ملموس و عینی مبتنی بر اعمال زور به اوبژه است که او را وادار به کار می کند اما در چرخش پست مدرنیستی قدرت معنایی دیگر پیدا می کند و به معنی مجموعه ای از روابط است.

فوکو که این نظریه را مطرح می کند قدرت را پخش می بیند و لذا اصلا در قدرت یک نوع آزادی هم نهفته است و اساسا پیش شرط قدرت دو چیز است: اینکه فرد مورد اعمال فشار را به رسمیت بشناسیم و در واقع منتظر این باشیم که در مقابل قدرت اعمال شده بر فرد با مجموعه ای از واکنش ها، پاسخ ها و تدابیر ممکنه از طرف وی مواجه باشیم. لذا ربط مفهوم آزادی با قدرت تنگاتنگ است.

 

تلفیق ساختار و عاملیت

این مفهوم از قدرت در بحث جامعه شناسان متعددی وجود دارد مثلا کسانی که قائل به تلفیق ساختار و عاملیت هستند یعنی تاکید صرف نه بر ساختار است و نه بر عاملیت و در واقع تلفیقی هستند، متفکرانی مانند بوردیو و گیدنز مهمترین کسانی اند که در جامعه شناسی به تلفیق ساختار و عاملیت معروف هستند که همان مفهوم مقاومت فوکویی مدنظرشان است. مثلا بوردیو وقتی عادتواره و میدان را مطرح می کند عادتواره را ایده ها و سلایق حاصل از تعامل فرد با فضای اجتماع می داند ولی آن ارزش هایی که در فرد شکل می گیرد در واقع به خاطر استقلال نسبی عامل ها نوعی خلاقیت نیز در آن ها به وجود می آید که به کمک آن دست به کنشگری می زنند و در واقع عادتواره و میدان لازم و ملزوم هم می شوند.

مقاومت در عرصه میدانی

از طرفی وقتی ما در میدان قرار بگیریم عادتواره ها شکل می گیرند و از طرفی دیگر عادتوارزه ها منجر به کنش های  خلاقانه از طرف فرد می شود و می بینیم که مفهوم مقاومت در این جا به یک معنای دیگر وجود دارد چون بوردیو در آنجا بحث استراتژی ها را مطرح می کند که در واقع همان مضمون مقاومت را می شود از این استراتژی ها استیاد کرد زیرا استراتژی ها به تعامل عادتواره و میدان منجر می شود یعنی آن را ترسیم می کند و می توان گفت که این تلاشی برای حل مساله ساختار-عاملیت است یعنی نه این باشد و نه آن.

گیدنز هم در بحث سیاست زندگی مضمون مقاومت را مطرح می کند که در سیاست زندگی منظورش آزاد سازی افراد و گروه ها از قید و بندهای مانع از دستیابی فرد به فرصت های موجود در زندگی می شود. منظور گیدنز از سیاست های زندگی همان معنایی است که به نوعی همان مقاومت را تدایی می کند چون منظورش رهایی از ثبات و تغییرناپذیری سنت و رهایی از نظام های سلسه مراتبی است. بنابراین گیدنز هم مفهوم مقاومت را در بحث هایش دارد و در بحث از سیاست های زندگی نوعی توانایی دگرگون سازی نهفته است یعنی فرد قدرت این را دارد که در واقع در تصمیم گیری های روزمره اش دست به کنش های خلاقانه و در برابر نظام سلسه مراتبی دست به کنش های مقاومتی بزند.

دوسرتو؛ قدرت و زندگی روزمره

نظریه پردازان دیگری هم هستند مانند دوسرتو که از مهمترین نظریه پردازان زندگی روزمره است یعنی دقیقا قدرت را در زندگی روزمره می برد و از واژه تاکتیک برای تحلیل مقاومت استفاده می کند  و از تضاد وکشمکش زندگی روزمه سخن گفته و تاکتیک را راههکارهای مقاومت افراد عادی در برابر نظام قدرت می داند که طبق آن افراد عادی با نظم موجود همنوایی می کنند و هنجارهایی را که نظام قدرت به آنها تحمیل می کند می پذیرند اما مثلا شیوه های عمل متقاوتی را دارند یعنی از آن فضا به نحو دلخواه خود بهره بردای می کنند که این هم به مفهوم قدرت-مقاومت فوکو نزدیک می شود.

وجه مشترک نظریات مقاومت-قدرت

کسان دیگری بحث هایی نزدیک به این معنا دارند ولی وجه مشترک همه آنهایی که مقاومت-قدرت را مطرح می کنند این است که معتقدند باید یک کنشی شکل بگیرد و یک اتقافی بیفتد تا مقاومت به منصه ظهور برسد و فرد احساس تضاد و تقابل با وضع موجود کند و اینکه این مقاومت در محمل زندگی روزمره اتفاق می افتد یعنی وقتی اتفاق می افتد افراد دیگر آن را بدیهی و عادی بدانند و وقتی فرد می بیند کسی در حال مقاومت هستند فکر نکند کاری مجرمانه است، یعنی نوعی مقاومت نرم باشد، مثلا لوی در مورد گروهی قبیله ای بومی در شمال مکزیک نشان داده است که چطور آنها از اقلام زندگی روزمره مثل اسلحه های سنتی به عنوان تولید خود و ابراز مقاومت استفاده می کنند و وقتی کسی می بیند آن را مجرمانه و غیرعادی نمی داند.

انواع مقاومت و نوع مورد نظر ما

طبق این نظریه ها مقاومت دو نوع است: در برابر نظام حاکم و دولت و در برابر جهانی شدن که باید بین آنها فرق گذاشت که نوع اول در قالب جنبش و اعتراض به نظم موجود است که در موضوع بحث ما مورد بهره برداری نیست اما در معنی دوم مفهوم مقاومت دارای ادبیات مستقلی ست و دسترسی به آن داریم و نیازی به تهی کردن آن از معنای خود و تهیه معنای جدید و هماهنگ با هنجارها و ارزش های ما نیست. بحث ما در این در نوع دوم است که خود به دو شکل سامان یافته و اعلام شده و با قدرت و یک مخالفت رومزه ای در متن زندگی سیاسی فرهنگی دیده می شود که نوع دوم خیلی می تواند دارای وجوه قابل استقاده ما باشد، اینکه مثلا نهادهای مدنی، خانواده، مدرسه، رسانه ها و مساجد می توانند معنای جدیدی به زندگی روزمره ببخشند بدون اینکه در ظاهر مشخص باشد مقاومتی در حال شکل گیری است.

شکل های مختلف مقاومت در برابر جهانی شدن

جهانی شدن اشکالی از مقاومت ایجاد می کند که لزوما در برابر دولت نیست حتی بعضی از آن ها دولت را دور می زنند مثل جنبش های مربوط به نابودی محیط زیست، اما یک شبکه هایی را در عصر جهانی شدن می توان نام برد که فاقد قدرت سازمانی هستند و گاهی بدون اینکه درگیر مبارزه آشکار باشند معنایی به زندگی روزمه می دهند که به مقاومت در برابر شرکت های فرامزی و جهانی می پردازد، مثلا در جوامع صنعتی پیشرفته شبکه هایی هستند که خانواده و دوستان در سبک زندگی و مصرف، با انتخاب نوع مصرف مقاومت را شکل می دهند مانند استفاده نکردن از تن ماهی هایی که باعث کشتار دلفین ها شده یا خرید قهوه از تولید کننده محلی به جای شرکت های جهانی.

مقاومت ها در برابر جهانی شدن از یک لحاظ به انواع، اشکال، عرصه ها، راهبردها، و عاملان آن تقسیم می شوند. از لحاظ شکل در قالب کل فعالیت های روزمره و سبک زندگی مثل نوع پوشش و خرید و مصرف دیده می شود اما عامل های آن قبلا گروه های روشنفکری، شورشی ها و دانشجوها بودند ولی الان وسیع تر شده و حتی به تولید کننده های خانگی و خانواده ها در بحث ما رسیده که با کنش های خود می توانند تولید کننده مقاومت باشند. در عرصه های مقاومت هم به خاطر درهم نوردیده شدن مرزهای جغرافیایی به علت جهانی سازی دیگر با دوگانه عمومی خصوصی مواجه نیستیم که باعث شده مرزهای زندگی روزمره در هم تنیده شود و همه عرصه ها ی زندگی روزمره عرصه مقاومت تلقی شود که با خلق کنش های جدید افراد که به صورت دو گانه تسهیل و مقاومت در برابر جهانی شدن اتفاق می افتد. توسعه شبکه های اجتماعی مثلا هم پتانسیلی برای مقاومت و جذب مخاطب برای آن.

 

آنچه در جهانی شدن مهم است پیوند چند بحث بسیار مهم با هم است، یعنی جهانی شدن،  فرهنگ، قدرت فرهنگ و موضوع شهروندی و از این میان فرهنگ مهمتر است که زیرساخت آن شهروندی است.

 

راهبردهای مقاومت در برابر جهانی شدن

 راهبردهای مقاومت در برابر جهانی شدن هم متفاوت است. افراد می توانند دیگرانی را که دارای دغدغه مشترک با آنان هستند پیدا کرده و پیوندهای عینی و ذهنی با آنها برقرار کنند. مثلا جنبش های محلی با کمک همین شبکه های اجتماعی فرامرزی و جهانی می شود و اصطلاح glocal اشاره به همین پدیده دارد که نمود و سرعت مقاومت را بیشتر می کند.

برخی از این نظریه ها قائل به تغییر سیاسی و جنبش است اما برخی دیگر وجهه ای نرم و فرهنگی دارد که ناظر به سبک زندگی است مانند نظریه بوردیو و گیدنز که در سنت مطالعات فرهنگی جای می گیرند و خیلی از عمل سیاسی در آنها خبری نیست و قابل استفاده و معنا دهنده به سبک زندگی است. آنچه در جهانی شدن مهم است پیوند چند بحث با هم است که شامل جهانی شدن،  فرهنگ و قدرت فرهنگ و بحث شهروندی است که ارتباط آنها بسیار مهم است و از این میان فرهنگ مهمتر است که زیرساخت آن شهروندی است.

 

اگر فرد سرزمین مادری اش را امتداد خانه خودش بداند و رضایت شهروندی اش بیشتر باشد فرهنگ قوی تر می شود.

 

شهروندی و قدرت فرهنگ

فرهنگ خانه و خانواده وجه مهمتر قدرت فرهنگ است و ارتباط آن با شهروندی بدین گونه است که وقتی یک فرهنگ در برابر جهانی شدن حائز قدرت است که اعضای آن فرهنگ خاص از آن فرهنگ و تعلق به آن چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه رضایت داشته باشند و آن را به رسمیت شناخته و تحت تاثیر آن باشند. حال منظور از اینکه شهروندی زیر ساخت قدرت فرهنگ است این است که شهروندی شامل مجموعه ای از حقوق و مقررات قانونی است که به افراد هویت قانونی رسمی می بخشد. شهروندی خود مفهومی چندلایه است که شامل حقوق فردی و اجتماعی و مسئولیت های فردی و جمعی مردم و دولت در قبال همدیگر می شود. لایه دیگر شهروندی عناصر عاطفی آن است که میزان تعلق فرد به دولت را نشان می دهد یعنی پرچم کشور نماد ماندگاری ثبات و سعادت برای فرد باشد و این شهروندی قوی می تواند فرهنگی قوی و ماندگار ایجاد کند که افراد احساس رضایت از آن و وفاداری به آن کنند و در این حالت است که می توان افراد را در مقابل ضدارزش ها بسیج کرد و اگر فرد سرزمین مادری اش را امتداد خانه خودش بداند و رضایت شهروندی اش بیشتر باشد فرهنگ قوی تر می شود.

نگرانی های صاحب نظران؛ چالش های میان جهانی شدن و حس شهروندی

برخی جامعه شناسان مانند فالکس ابزاز نگرانی کرده اند از اینکه جهانی شدن با محو مرزهای فرهنگی چالش شهروندی برای افراد ایجاد می کند و مضمحل شدن افراد در آن فرهنگ مانع شکل گیری مقاومت می شود و بدون آن مرزهای فرهنگی مفهوم شهروندی به مفهومی سطحی تبدیل می شود و نمی توانیم ارزش های جامعه را پیاده سازی و به آن عمل کنیم. مهمترین بحث فالکس عدالت اجتماعی و پیاده کردن آن است، لذا یکی از مهمترین مولفه های قدرت افراد یا خانواده ها آن است که سطح استانداردی از زندگی از قبیل امنیت و مسکن برای آنها فراهم باشد.

نقش دولت ها در مقاومت

پیشتر تصور بر این بود که مقاومت در برابر جهانی شدن لزوما نیازمند حضور دولت ها نیست و گروه ها با حرکت خودجوشانه و تحفظ بر ارزش ها در برابر جهانی شدن می ایستند اما اکنون به نظر می رسد بدون رفع شکاف بین افراد، خانواده ها و گروها با حاکمیت و دولت نمی توان فرهنگ و شهروندی قوی داشت و تحفظ بر ارزش ها و مقاومت در برابر جهانی شدن را محقق کرد. بنابراین از میان این نظریه ها، آنهایی که وجه نرم تر و فرهنگی تری دارند و به سبک زندگی و ارزش ها می پردازند بیشتر به کار مقاومت مدنظر در مبحث ما می ایند و می توانند موفق تر باشند.

ما و جهانی شدن؛ سخن پایانی

جهانی شدن را چه ضرورتی تاریخی و خودجوش بدانیم و چه پروژه ای برنامه ریزی شده و تحمیلی، تاثیری در بحث ما ندارد و چه آن را جهانی شدن بدانیم چه جهانی سازی، واقعیت ملموسی است که پیش روی ما قرار داده شده که هم فرصت ساز است و هم تهدید و میزان این فرصت و تهدید بستگی به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و برنامه ریزی ها و نوع نگاه و عملکرد حاکمیت در قبال جامعه دارد. قدم نخست برای مقاومت در برابر جهانی شدن اولا شامل درک موقعیت جهانی، ثانیا خودباوری افراد جامعه از وضعیت تهدید و ثالثا مهیاسازی شرایط فرهنگی و اقتصادی جامعه برای پرورش و تربیت افراد برای اتخاذ نگاه فعالانه به جای نگاه منفعلانه و مواجهه با آسیب ها با هدف کشف راه حل هاست.        


یکشنبه 27 فروردین 1402 (1 سال قبل )